سوره حمد

سوره حمد ( 5 )

إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ



پخش قاری سوره شماره آیه
محمد صدیق منشاوی سوره حمد 5
عبدالباسط محمد عبدالصمد سوره حمد 5
محمود خلیل الحصری سوره حمد 5
پخش قاری شماره صفحه ردیف
مصطفی اسماعیل 1 1
محمد صدیق منشاوی 1 2
- - - - 3

معنای آیه

(پروردگارا) تنها تو را می‌پرستیم، و از تو یاری می‌جوییم و بس


تفسیر

تنها تو را مي پرستيم وتنها از تو ياري جوييم. بنده بعد از حمد و ثنای پروردگارش و اعتراف به معاد و حساب و کتاب برای پاداش و کيفر، چون پايه معرفتيش را نسبت به پروردگارش محکم کرد، گويی خود را در محضر پروردگارش می بيند؛ پس او را مخاطب ساخته، ابتدا از بندگی وعبوديّت خود و همه هم کيشانش نسبت او اعتراف می کند و سپس از او در تمام کارهايش مدد می جويد.

به عبارت ديگر، وقتي بنده سالک به آفريدگاري و پروردگاري خدا براي تمام جهانيان و رحمت عامّ و خاصّش و صاحب اختيار بودن مطلقش در روز جزا اعتراف نمود، خود را در محضر خدا يافته؛ ازاين رو، لحن سخنش هم از غايب به حضور عوض مي شود و مي گويد: «تنها تو را می پرستيم و تنها از تو ياری می جوييم».

گر مذهب عاشقان عاقل داری يک دوست بسنده کن، که يک دل داری

از ابتداي سوره تا آخر «مالِکِ يَومِ الدّينِ» سخن از توحيد ذات و صفات است و از «اِيّاکَ نَعبُدُ» تا آخر سوره سخن از توحيد عبادت و افعال است. و از همين جا اعجاز قرآن و حقّانيّت پيامبر اسلام (ص) نيز روشن مي شود؛ زيرا هرگز عقل نمي پذيرد، که يک فرد امّي در عقب افتاده ترين محيط ها کتابي بياورد و در مقدّمه آن که تنها چند جمله است، تمام کتاب و مکتبش را بگنجاند و در همين چند جمله چنان توحيد نظري و عملي را بيان دارد، که بزرگ ترين فلاسفه ی جهان هم نتوانند در کتاب هاي چندين هزار صفحه اي بيان دارند.

اقتضای ايمان اين است که انسان بجز خدا كسی را عبادت نكند و نياز خود را به پيش كسی جز او نبرد و جز او بركسى اتّكا واعتماد ننمايد و جز او از كسی استعانت نجويد و ياری نطلبد وگرنه برايش شريك قرار داده و در برابر او، موجود ديگری را نيز به حكومت برگزيده است، درصورتی كه پروردگارش فرموده: «وَ قَضىٰ‏ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ: و پروردگارت فرمان داده، كه جز او را نپرستيد». (بنى اسرائيل، 23)

توحيد در افعال اين است که معتقد باشيم همه موجودات عالم، اسباب و وسايلي اند، که مخلوق خدا هستند؛ و صرف نظر از آنچه که خدا به آن ها داده، نه فقط چيزي ندارند؛ بلکه خودشان هم در مرحله ذات نيست مي باشند و به وسيله ی خدا موجودند.

در واقع آنچه موجودات عالم دارند، همچون روشنايي لامپ برق-ها است، که نه فقط روشناييشان از نيروگاه است؛ بلکه هر لحظه نيرو از نيروگاه نرسد، همه خاموشي مي شوند. موجودات عالم نيز نه فقط خدا بدان ها هستي بخشيده، ادامه هستيشان نيز به خاطر رسيدن فيض خدا بدان هاست؛ و اگر لحظه اي فيض خداوند به هر موجودي نرسد، نيست و نابود مي شود. (اگر نازي کند، فرو ريزند از هم قالب ها).

ما انسان ها تنها در فکر و خيال خود می توانيم خالق چيزی باشيم. مثلاً می توانيم در فکر و ذهن خود دريايی تصوّر کنيم و در آن يک کشتی با ناخدا و مسافرينی بر عرشه کشتی. بديهی است وجود و همه چيز دريا وکشتی و سرنشينانش از ماست واگر يک لحظه توجّهمان را از آنها برداريم، همه نيست و نابود می شوند. رابطه خدا با جهان و هر چه در آن است نيز چنين است و اگر يک لحظه لطفش را از آنها بردارد، همه نيست می شوند.

تقدّم «اِيّاکَ» که مفعول است بر فاعل که «نَعبُدُ» و«نَستَعينُ» است، دلالت بر انحصار دارد؛ ازاين رو، نمي شود كس ديگري را عبادت کرد يا از کس ديگري استعانت جست.

از آنجا که خداوند مالک بی قيد و شرط بندگان است و بندگان مملوک بی قيد و شرط او هستند؛ ازاين رو، هم خدا مالک مطلق بندگان است و هم بندگان به تمام وجود مملوک او می باشند؛ ازاين رو، بايد بگوييم: «اِيّاکَ نَعبُدُ: تنها تو را می پرستيم».

از نظر لغوي به چيزي «عبد» گويند، که رام، نرم و مطيع باشد؛ ازاين رو انسان عبد کسي است، که رام و تسليم مولايش باشد و هيچ گونه عصيان و تمرّدي در مقابل او نداشته باشد. و عبد به معنای موجود باشعوری است که ملک غير باشد؛ ازاين رو، همه موجودات باشعور ملک و عبد خدايند: «اِن کُلُّ مَن فی السَّماواتِ وَالاَرضِ اِلّا آتِی الرَّحمنِ عَبداً» (مريم 93).

توحيد عبادت آنست كه جز ذات اقدس الاهی، هيچ كس و هيچ چيز را شايسته پرستش ندانيم؛ بلکه تنها به فرمان او گردن نهيم و تنها قوانين او را به رسميت بشناسيم و از هر نوع بندگى و تسليم در برابر غير ذات پاك او بپرهيزيم.

عابد در صورتی موحّد است که تنها معبود را ببيند؛ ولی اگر هم خود را ببيند، هم معبود و هم عبادت، گرفتار تثليث است و اگر عبادت و معبود را ببيند گرفتار ثنويّت.

توحيد افعال آن است كه تنها خدا را مؤثّر حقيقى در عالم بدانيم: (لامُؤَثِّرَ فِى الوُجودِ اِلّا اللهُ) نه اين كه عالم اسباب را انكار كنيم؛ بلكه بايد معتقد باشيم هر سببى تأثيرى دارد، آن هم به فرمان خداست، اوست كه به آتش سوزندگى و به خورشيد روشنايى و به آب حياتبخشى داده است. حتّىٰ در عبوديّت و بندگى خود نيز احتياج به كمك او داريم و در اين راه نيز بايد از او استعانت جست: «اِيّاکَ نَستَعين».

مقتضاي توحيد در عبادت هم اين است، که بنده تسليم و مطيع محض خدا و دستورات او باشد و در مقابل هيچ موجود ديگري تسليم و مطيع محض نباشد، بلکه نسبت به هر کسي که در مقابل خداست و به دستوراتش کافر است، حالت عصيان و تمرّد داشته باشد.

حق عبادت اين است كه بنده خود را حاضر و رو به روی خدا بداند و آنی از اين كه دارد عبادت مى‏ كند غايب و غافل نشود؛ و همچنين عبادت وقتى تمام و كامل خواهد بود، كه بنده به خودش هم مشغول نباشد، كه اشتغال به نفس، منافی با مقام عبوديّت است و عبادت طاعتي است در نهايت خضوع و خشوع و نتيجه ی توجّه قلبي به خداوند.

عبادت تنها راه تقرّب به خدای سبحان است؛ از اين رو در قرآن کريم و روايات و ادعيه ی اهل بيت (ع) در بيان انعام نعمت ها و مقامات گوناگون به انبيا و اوليا، ابتدا سخن از عبد بودن آنان است. چنان که در تشهّد نماز پيش از شهادت به رسالت پيامبر اسلام (ص)، عبادت و بندگی او ذکر می شود: «اَشهَدُ اَنََّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَ رَسولُهُ».

از آنجا که مملوک حقيقی وجودش متّکی به وجود مالکش است و از خود استقلالی ندارد و از طرفی، ماسِوَی الله، همه مملوک خداوندند؛ لذا حاجبی ميان او و مخلوقاتش نيست، نه آن ها از خدا پوشيده اند و نه خدا از آن ها پنهان است. و لازمه ی اين معنا هم اين است که بنده همواره ـ مخصوصاً هنگام عبادت ـ خدا را حاضر و ناظر بداند و با کمال خلوص يعنی علم حضوری خدا را عبادت کند و غيرخدا او را به خود مشغول نسازد؛ چنان که فرموده: «فَاعبُدِاللهَ مُخلِصاً لَهُ الدّينَ: پس خداوند را با اعتقادی خالص پرستش کن.» (زمر 39/2)

تو بندگي چوگدايان به شرط مزد مكن كه خواجه خود روش بنده پروري داند

در اينجا دو انحصار است: يکي انحصار ربّ به الله، که از تقديم ايّاک بر نعبد به دست مي آيد؛ و ديگري انحصار عبد بودن بنده، که جز عبوديّت چيزي ندارد و از مطلق عبادت بدون قيد و شرط آوردن فهميده مي شود؛ پس معناي جمله اين است که تو غير از پرستيده شدن شأني نداري و ما هم غير از پرستيدن شأني نداريم.

و طبيعي است وقتی انسان به ربّ العالمين بودن «الله» و رحمان و رحيم و صاحب اختيار روز جزا بودنش اعتراف نمود، بايد تنها او را بپرستد و نه کس ديگر را؛ زيرا عبادت وقتي کامل مي شود، که بنده به غير خدا به کسي ديگر مشغول نباشد و دلش به جايي حتّیٰ اميد به بهشت و ترس از دوزخ متعلّق نباشد؛ چون در آن صورت خودش را پرستيده نه خدا را.

گر از دوست چشمت به احسان اوست تو در بند خويشی نه در بند دوست

امام علي (ع) فرموده: «اِنَّ قَوماً عَبَدوا اللهَ رَغبةً فَتِلکَ عِبادَةُ التُّجّارِ، وَ اِنَّ قَوماً عَبَدوا اللهَ رَهبَةً فَتِلکَ عِبادَةُ العَبيدِ؛ وَ اِنَّ قَوماً عَبَدُوا اللهَ شُکراً فَتِلکَ عِبادَةُ الاَحرار: گروهی خدا را به اميد بخشش پرستش کردند، که اين پرستش بازرگانان است وگروهی او را از روی ترس عبادت کردند که اين عبادت بردگان است؛ و گروهی خدا را از روی سپاسگزاری پرستيدند و اين پرستش آزادگان است. (نهج البلاغه، حکمت 237)

گرچه به حسب آيه شريفه : «ماخَلَقتُ الجِنَّ وَالاِنسَ اِلَّا لِيعبُدونَ: جنّ و انس را تنها برای آن آفريده ام، که مرا بپرستند.» (ذاريات¬ 56) عبادت هدف آفرينش است؛ ولی عبادت هدف متوسّط است و هدف برتر نيل به يقين است: «وَاعبُد رَبَّكَ حَتّیٰ يَأتِيَكَ اليَقينُ: پروردگارت را عبادت کن، تا به يقين برسی.»(حجر 99) وعبادت راه رسيدن به يقين است و چون به يقين رسيد می آرمد. بنابراين، تا انسان بر عبادت تکيه دارد، اهل يقين است و اگر لحظه ای عبادت را ترک کند، به عصيان آلوده می گردد؛ و اگر عبادت را انکار کرد به کفر و ارتداد ابدی دچار می شود.

معنای «وَاعبُد رَبَّکَ حَتّیٰ يَأتِيَکَ اليَقينُ» هم اين نيست¬که انسان با رسيدن به يقين، نيازی به عبادت ندارد؛ زيرا «حتّیٰ» برای بيان منفعت عبادت است نه حدّ آن، تا با رسيدن به آن عبادت متوقّف شود. در واقع اين آيه بيانگر راه رسيدن به يقين است.

عبادتی هدف آفرينش است، که به يقين بي انجامد و عابدانی که از صفا و نورانيّت باطن و شهود بی بهره اند، چنين عبادتی ندارند؛ اينان همانند درختانی هستند، که تناور شده و به برگ نشسته اند؛ ولی باری و ثمر و ميوه ای ندارند. قرآن کريم در باره ی آنان می فرمايد: «فَوَيلٌ لِلمُصَلّين» (ماعون 4) کسانی که نماز را برای رفع تکليف می خواهند، گرفتار اين ويل هستند؛ پس چگونه با ترک عبادت آن هدف والا می ماند؟

امام صادق (ع) در تفسير «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» فرموده: يعنى، ما از تو غير تو را نمي خواهيم و عبادتت در عوض چيزى نمى‏ كنيم، آن طور كه جاهلان به خيال خود تو را عبادت مى‏ كنند، در حالى كه در دل به ياد همه چيز هستند جز تو. (تفسير صافی)

مردي به بازار رفت كه بنده ‏اي بخرد. چون غلامي به وي عرضه كردند، به او گفت: نامت چيست؟ گفت: فلان؛ گفت: چه كار کني؟ گفت: فلان. گفت: چه خوری؟ گفت: فلان. گفت: چه پوشی؟ گفت: فلان. خريدار گفت: من اين غلام را نمي خواهم. برده فروش غلام ديگري آورد، به او گفت: نامت چيست؟ گفت: هر نامي كه تو بگذاري. مولا گفت: خوراكت چيست؟ گفت: آنچه تو عطا كني. مولا گفت: چه لباسي مي پوشي؟ گفت: هر لباسي كه تو به من بپوشاني. مولا گفت: چه نامی؟ گفت: آنچه توأم خوانی. گفت: اين به راستی بنده است و او را خريد.

عابدي در بني اسرائيل هفتاد سال مشغول عبادت بود. فرشته اي ازجانب خداي تعاليٰ نزد وي رفت و به او گفت: عبادات تو قبول نيست، بي خود خويشتن را دچار مشقّت نكن. عابد گفت: تنها بندگی بر من واجب است؛ ولي قبول كردن يا قبول نكردن آن با پروردگار من است. وقتي آن فرشته مراجعت نمود، خدا به وي فرمود: نزد وي برو و بگو: ما طاعت‏هاي تو را به خاطر اين نيّت ثابتي كه داري، قبول كرديم. (غرايب القرآن،‌ نظّام)

طاووس يمانی گويد: به مسجدالحرام رفتم، امام زين العابدين (ع) را ديدم که نزديک حجر نماز می گزارد. بعد از نماز سر به زمين نهاد وگفت: «عُبَيدُکَ بِفِنائِکَ، مِسکينُکَ بِفِنائِکَ، فَقيرُکَ بِفِنائِکَ، سائِلُکَ بِفِنائِکَ، اَساَلُکَ ما لايَقدِرُ عَلَيهِ سِواکَ: بنده کوچک تو به درگاه توست. بينوای کوچک تو به درگاه توست. نيازمند تو به درگاه توست، سائل تو به درگاه توست، از تو می خواهد چيزی که جز تو بر آن قدرت ندارد. (ارشاد 2/143)

اِيّاكَ نَستَعينُ: ازآنجا که «اِيّاکَ نَعبُدُ» بوی استقلال می دهد که اين مایيم که تو را عبادت می کنيم، با «ايّاک نستعين» آن را اصلاح می کنیم؛ از اين رو، امرٌ بين الامرَين» نه جبر است و نه تفويض، بلکه اختيار است.

به عبارت دیگر با «نَعبُدُ» نفي جبر مي شود؛ زيرا انسان فاعل عبادت شناخته شده نه خدا تا جبر را برساند و با «نَستعين» نفي تفويض؛ زيرا با واگذاري تمام کارها به انسان، ديگر ياري طلبيدن از خدا معني ندارد.

هرچند خدا براي استفاده بشر از طبيعت و ادامه ی زندگي و کسب کمالات براي زندگي جاويد در سراي ديگر، اعضا و نيروهاي زيادي به او داده است؛ ولي نيروهاي مزاحم دروني مانند اميال و شهوات و نيروهاي مزاحم خارجي بسياري مي خواهند او را از راه راست و بندگي خدا منحرف کنند؛ ازاين رو، بنده وقتي پروردگار خود را ستود و به عبوديّت او گردن نهاد، نياز خود را از پروردگارش در استمداد از وي بيان مي كند: (اِيّاكَ نَستَعين) براي هدايت به راه راست (اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقيمَ). بدين ترتيب، بنده از خدا می خواهد، که علاوه بر اعضا و نيروهايي که به او داده، او را کمک هم بکند و به راه راست هدايتش نمايد، تا بهتر بتواند بر نيروهاي دروني و بيروني پيروز شود. به عبارتی ديگر، ايّاک نستعين می رساند که ما در همه چيز حتّیٰ در عبادت نيز به کمک خدا نياز داريم.

رسول خدا (ص) فرموده: اِيّاكَ نَستَعين يعني بر طاعت و بندگيت تنها از تو کمک مي جوييم و آنچه فرمايي، امر، امر توست. (تفسير امام حسن عسکري)

در زمان عبدالملك بن مروان مردي از قَدَريّه بود، كه هرکسي در مورد قَدَر با او بحث مي کرد، او را مغلوب مي نمود. عبدالملک گفت: مرد اين ميدان فقط محمّد بن علي (ع) است؛ ازاين رو، به عامل مدينه نوشت، که وسايل آمدن وي را پيش من مهيّا ساز. چون وي پيام عبدالملك را به امام باقر (ع) ابلاغ نمود،‌ فرمود: چون سنّي از من گذشته، برايم مشکل است، که از مدينه به شام بروم، پسرم جعفر را به جاي خود مي فرستم. ورود امام صادق (ع) براي مجادله با قَدَري بين مردم شام پخش شد. اهل علم فراواني در مجلس گرد آمدند. چون قَدَري در مقابل امام صادق (ع) قرار گرفت، گفت: از هر چه خواهي بپرس. امام (ع) فرمود: سوره ی حمد را بخوان. قَدَري شروع به خواندن سوره ی حمد نمود، تا رسيد به «اِیّاکَ نَعبُدُ و اِيّاکَ نَستَعينُ». امام فرمود: کافي است. اگر خدا همه چيز را به بندگانش تفويض فرموده، چرا ما بايد در نمازهايمان پيوسته از او کمک طلبيم؟ طرف بي چاره شد. (تفسير عياشي)

از «نَعبُدُ وَ نَستَعينُ و اِهدِنا» با صيغه جمع در نماز و از اين که نمازگزار در اذان و اقامه که با «حَيَّ عَلَي الصَّلاةِ: بشتاب به سوي نماز»، ديگران را به اقامه نماز دعوت مي کند تا «اَلسَّلامُ عَلَيکُم وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ»، همه نشان مي دهند ، که اساس عبادت، مخصوصاً نماز ـ بايد به جماعت باشد و اگر شخص به عللي نتواند آن را با جماعت بخواند، بايد به ياد جمع باشد و براي تمام مؤمنين از خدا استعانت و هدايت و سعادت طلبد.

حسن وشّاء گويد: از امام رضا (ع) پرسيدم: آيا خدا تمام امور را به بندگانش واگذار نموده؟ فرمود: «خدا برتر از آن است كه امور خلقت را به مردم واگذارد». گفتم: پس خدا در كارها و اعمال مردم دخالت مى‏ كند و آنان را برگناه مجبور می سازد؟ فرمود: «نه، بلكه خدای دادگر، داناتر و عادل‏تر از آن است كه مردم را به گناه وادارد»، سپس اضافه نمود خدا فرموده: ای فرزند آدم، من به اعمال نيكت از تو نزديك‏ترم؛ زيرا همه آنها را با نيرو، توفيق و وسايل لازمی كه من در اختيارت نهاده ام، انجام داده ‏ای و تو به اعمال زشت و گناهانت از من اولىٰ‏ تر و سزاوارترى. (وافى، 1/ 119)

تفسیر گوهر - تالیف دکتر رحمت الله قاضیان



شبهات