سوره فیل

سوره فیل ( 1 )

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ



پخش قاری سوره شماره آیه
محمد صدیق منشاوی سوره فیل 1
عبدالباسط محمد عبدالصمد سوره فیل 1
محمود خلیل الحصری سوره فیل 1
پخش قاری شماره صفحه ردیف
مصطفی اسماعیل 601 1
محمد صدیق منشاوی 601 2
- - - - 3

معنای آیه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ مگر ندیدی پروردگارت با پیلداران چه کرد؟


تفسیر

اين سوره در «مكّه» نازل شده و 5 آيه است. «سپاه فيل» «سپاه ابرهه»‌ است، كه به قصد منهدم كردن خانه كعبه از يمن به مكّه لشكركشي كرد و ابابيل از طرف خدا مأموريّت يافتند به وسيله سنگريزه هاي كوچكي كه بر سرشان فروكوفتند، آنها را تار ومار كردند.

امام صادق (ع) فرموده: هر كس سورة فيل را در نماز واجب بخواند، در قيامت هر كوه و زمين هموار و كلوخي برايش شهادت ‏دهد، كه او از نمازگزاران است و منادي خداوند ندا زند: در باره بنده من راست گفتيد، شهادت شما را مي‏ پذيرم، بنده ‏ام را بدون حساب داخل بهشت كنيد؛ او كسي است، كه من او و عملش را دوست دارم.

البتّه اين فضيلت ها براي كسي است كه در طريق رضاي حقّ گام نهد.

امام سجّاد (ع) فرموده: ابوطالب با شمشيرش همواره از پيامبر اكرم (ص) دفاع مي كرد. روزي به او گفت: اي فرزند برادر، آيا تو به همه مردم مبعوث شده اي يا تنها به قوم خودت؟ فرمود: من بر همه ی مردم از عرب و عجم و سياه و سفيد مبعوث شده ام. وقتي اين سخن به گوش قريش رسيد، تعجّب كردند و گفتند: به خدا سوگند، اگر مردم فارس و روم اين سخن را بشنوند ما را از سرزمين مان مي ربايند و سنگ هاي خانه كعبه را قطعه قطعه جدا مي-كنند. اينجا بود، كه سوره فيل نازل شد و در آن گوشزد شد، كه هيچ كس قادر نيست چنين كاري بكند. (نورالثّقلين)

داستان اصحاب فيل: چنان كه در جريان «اصحاب اخدود» در سوره ی بروج گفتيم،‌ «ذونواس» پادشاه يمن در سفري كه به مدينه و خيبر داشت، تحت تبليغ يهود آنجا به دين يهوديّت گرويد، آن گاه به يمن رفت و از مردمش خواست كه يهودي شوند و به تدريج آن ها به يهوديّت گرويدند؛‌ ولي چون مردم نجران كه مسيحي بودند، از اين كار سر باز زدند، خندق هاي بزرگي كند و آتش در آن ها افروخت و آن ها را در آتش افكند، تا همگي سوختند،‌ تنها يك نفر جان سالم به در برد‌، كه خود را به دربار روم رساند و جريان را به عرض او رساند، او خيلي متأثّر شد، ولي گفت: سرزمين شما از ما خيلي دور است،‌ امّا من نامه اي به پادشاه حبشه كه او هم مسيحي است، مي نويسم تا داد شما را بستاند. پادشاه حبشه هم يكي از سردارانش به نام «ارياط» را با سپاه عظيمي بالغ بر هفتاد هزار نفر به يمن فرستاد و با شكست ذونواس آنجا را به تصرّف خود درآورد و مردمش را مسيحي كرد. پس از مدّتي «ابرهه» كه يكي از سرداران ارياط بود بر او شوريد و بعد از كشتنش خود جاي او نشست. ابرهه چون مي ديد مردم عربستان از مسيحي شدن ابا دارند و همچنان به طواف «كعبه» در مكّه مي روند، كليساي بسيار زيبا و قشنگي ساخت، تا مردم به جاي زيارت خانه ی كعبه به زيارت آنجا بروند؛ ولی چون مردم از اين كار ابا كردند، با سپاه عظيمي كه فيل بزرگي هم در جلو آن حركت مي كرد، به قصد خراب كردن كعبه عازم مكّه شد. طوايف عرب كه از قصد وي آگاه شدند، چندين بار جلو لشكر وي را گرفتند، ولي وي همه را شكست داد و خود را به مكّه رساند و در آنجا شتران اهل مكّه از جمله دويست شتر «عبدالمطّلب» جدّ پيامبر اكرم (ص) را تصاحب كرد، آن گاه كسي را به داخل مكّه فرستاد، تا رئيس مكّه را نزد وي برد. و چون «عبدالمطّلب» را به عنوان رئيس مكّه معرّفي كردند، فرستاده وي را به نزد ابرهه برد. ابرهه به احترام عبدالمطّلب از جا بلند شد، آن گاه از وي خواست كه حاجتش را بگويد. عبدالمطلب گفت: حاجتم اين است كه دويست شتر مرا كه به غارت برده ‏اند، به من بازگردانند. ابرهه گفت: وقتي تو را ديدم عظمتي از تو در دلم جاي گرفت؛ امّا اين سخن را كه گفتي در نظرم كوچك شدي، تو در باره دويست شترت سخن مي گويي؛ امّا در باره ی «كعبه» كه دين تو و اجداد توست و من براي ويرانيش آمده ‏ام سخني نمي‏گويي؟! عبدالمطلب گفت: من صاحب شترانم و اين خانه صاحبي دارد، كه از آن دفاع مي‏ كند. اين سخن، ابرهه را تكان داد و در فكر فرو رفت. عبدالمطلب به مكّه آمد و به مردم دستور داد، كه به كوه هاي اطراف پناهنده شوند و خودش با جمعي كنار خانه ی كعبه رفت و به درگاه خدا عرض كرد: خداوندا، هركس از خانه ی خود دفاع مي‏كند، تو خانه ‏ات را حفظ كن؛ هرگز مباد كه روزي صليب آن ها و قدرتشان بر نيروهاي تو غلبه كنند! سپس خود هم به نزد قريش به يكي از درّه اي مكّه رفت و به يكي از فرزندانش دستور داد بالاي كوه ابوقبيس برود ببيند چه خبر مي ‏شود. فرزندش بعد از رفتن به سرعت برگشت و گفت: پدر، ابري سياه از ناحيه دريا (درياي احمر) به چشم مي‏خورد، كه به سوي سرزمين ما مي‏آيد، عبدالمطلب خرسند شد وصدا زد: اي جمعيّت قريش! به منزل هاي خود بازگرديد، كه نصرت الاهي به سراغ شما آمد. از طرف ديگر چون ابرهه لشكرش را آراست كه به مكّه براي ويراني كعبه حمله كنند، هرچه بر فيل معروفش به نام «محمود» فشار آورد، به جانب مكّه پيش نرفت، در اين هنگام پرندگاني با سنگريزه هايي در چنگ و منقار فرا رسيدند و آن ها را بر سر لشكريان ابرهه فروريختند، سنگ ها به هركه اصابت مي كرد، هلاك مي شد. خود «ابرهه» نيز مورد اصابت سنگ واقع شد و مجروح شد و چون او را به صنعا (پايتخت) يمن بازگرداندند در آنجا درگذشت. در همين سال مطابق مشهور پيغمبر اكرم (ص) تولّد يافت و اين حادثه به قدري با اهمّيّت بود، كه آن سال را «عام الفيل» (سال فيل) ناميدند و مبدأ تاريخ عرب شناخته شد.

در اين آيه خطاب به پيامبر اكرم (ص) مي‏ فرمايد: آيا نديدي پروردگارت با فيل داران چه كرد؟

اصحاب فيل با آن همه لشکر و قدرت آمده بودند تا خانه خدا را ويران سازند و خداوند با تعدادی پرنده كوچك آن ها را درهم كوبيد.

تفسیر گوهر - تالیف دکتر رحمت الله فاضیان



شبهات